نویسندگان:
بهاره سازمند
فریبرز ارغوانی پیرسلامی




 

چکیده

هدف اصلی این مقاله تشریح چالش های منطقه ای فراروی تحقق دکترین ظهور مسالمت آمیز چین با تأکید بر معضلات ژئوپلیتیکی است. اعلام دکترین ظهور مسالمت آمیز در سال 2003 به مثابه راهبرد کلان سیاست خارجی چین با هدف از بین بردن « تصور تهدید» و ایجاد ثبات منطقه ای که پیش نیاز رشد و توسعه اقتصادی چین است، محور اصلی فعالیت های دیپلماتیک چین در آغاز هزاره جدید می باشد. این نوشتار با طرح این مسئله که چرا چالش های ژئوپلیتیک در سطح منطقه شرق آسیا مهم ترین مانع در برابر تحقق دکترین ظهور مسالمت آمیز و اهداف آن است با استفاده از روش تبیینی - تحلیلی، بر این نظر است که برخلاف چالش های ژئواکونومیک و ژئوکالچر که پاسخ چین برای مدیریت آنها مؤثر بوده، حوزه ژئوپلیتیک به لحاظ پیچیدگی و ارتباط با سیاست قدرت واجد بیشترین ظرفیت برای تقویت « تصور تهدید» از چین نزد کشورهای منطقه می باشد.
تشریح « تصور تهدید» و دکترین ظهور مسالمت آمیز و اشاره به چالش های فراروی تحقق این دکترین به ویژه در حوزه ژئوپلیتیک، بخش های اصلی این نوشتار است.

واژه های کلیدی:

چین، ژئوپلیتیک، شرق آسیا، تصور تهدید، ظهور مسالمت آمیز.

مقدمه

با وجود تشدید فرایند جهانی شدن و اولویت یافتن رشد و توسعه اقتصادی در سپهر منافع ملی کشورها، هنوز الزامات سخت افزاری قدرت دارای اثرگذاری بالایی در روابط میان دولت ها و ملت هاست. در کنار این امر، میراث های به جای مانده از نظام های پیشین بین المللی که رنگ و بوی ایدئولوژیک و قدرت گرایانه آنها منشأ بسیاری از تحولات و دگرگونی های مقطع فعلی نیز می باشد، سبب شده تا الزامات جدیدِ مورد توجه کشورها به ویژه در بخش های توسعه و امنیت پایدار همواره با نوعی تردید در تحقق نهایی همراه باشد.
جمهوری خلق چین (1) به عنوان یکی از مهم ترین قدرت های در حال ظهور (2) عصر حاضر در سه دهه اخیر که از آغاز برنامه اصلاحات و در ادامه رشد خیره کننده اقتصادی آن می گذرد، همواره در کنار مقوله اهتمام به تداوم مسیر رشد، بخش عمده ای از توان فکری و مادی خود را صرف پاسخ گویی به چالش هایی در سطوح گوناگون کرده است که در حالت عادی، عدم مدیریت آنها می تواند روندهای تحول و رشد را دگرگون کند. با پذیرش این اصل بدیهی در فرایند توسعه که ثبات و آرامش، پیش نیاز اولیه و ضروری حرکت به سمت شکوفایی و رونق است، نخبگان حاکم در چین تلاش کرده اند تا این ثبات و آرامش را در سطوح گوناگون داخلی، منطقه ای و بین المللی در راستای اهداف خود مهیّا سازند. در این مسیر، صرف نظر از مسائل داخلی که در حیطه مدیریت مبانی قدرت و مشروعیت مورد بحث قرار می گیرد، سطح منطقه ای که چین در آن واقع شده از دیرباز محل منازعه و ظهور چالش های عمده ای بوده است؛ چالش هایی که بخشی از آن ماحصل دوران جنگ سرد و رقابت ابر قدرت ها بوده و بخش دیگر آن نتیجه تحولات و دگرگونی های درون منطقه ای. این چالش ها در مقاطع مختلف بخشی از جریان سیاست گذاری در نظام کمونیستی چین را به خود مشغول داشته است، زیرا عدم مدیریت آنها با اهداف و رویه در پیش گرفته شده توسط چین در تضمین امنیت اقتصادی و فراتر از آن امنیت فراگیر، همخوانی نداشته است.
منطقه شرق آسیا که از دو حوزه ژئوپلیتیکی شمال شرق ( چین، ژاپن و شبه جزیره کره) و جنوب شرق آسیا ( کشورهای عضو. آ. سه. آن (3) ) سامان می یابد، بنا به ویژگی های فرهنگی، ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک، همواره مورد توجه قدرت های بزرگ بوده و در همین راستا مداخلات فرامنطقه ای در کنار گسل های منازعه درون منطقه ای، عاملی برای تقویت بی ثباتی و فقدان امنیت بوده است؛ امین و ثباتی که برای بسیاری از کشورهای این منطقه از جمله چین که رشد اقتصادی را تجربه می کند، به مثابه عنصر جوهری پیشرفت تلقی می شود. بنابراین در این شرایط، حساسیت ها و دغدغه های نظام سیاسی حاکم بر چین برای مدیریت جریان ها و روندهای منازعه خیز که به ویژه در بعد ژئوپلیتیک تحت عنوان چالش از آنها یاد می شود، در دکترین ها و راهبردهای سیاست گذاری نمود می یابد و از این جهت تفکر یا دکترین ظهور مسالمت آمیز (4) در آغاز هزاره جدید نمونه ای از آن است.
نوشتار حاضر با درک میزان اهمیت مدیریت چالش های منطقه ای برای مقامات چین، با در نظر گرفتن این پرسش محوری که چرا چالش های ژئوپلیتیک منطقه ای در شرق آسیا مهم ترین مانع در برابر تحقق دکترین ظهور مسالمت آمیز به شمار می رود؟ معتقد است « از آنجا که چالش های ژئوپلیتیک منطقه ای از ظرفیت بالایی در ایجاد « تصور تهدید» از چین در سطح منطقه شرق آسیا برخوردارند، این دسته از چالش ها مهم ترین مانع در برابر تحقق دکترین ظهور مسالمت آمیز چین می باشد.»
در راستای آزمون فرضیه مورد نظر، بخش نخست از این مقاله با بررسی ابعاد و زوایاای شکل گیری « تصور تهدید» از چین در سطح منطقه، به واکاوی چرایی تدوین، ابعاد و اهداف دکترین ظهور مسالمت آمیز به مثابه پاسخی به « تصور تهدید» می پردازد. با شناخت جایگاه و اهمیت این دکترین در سیاست گذاری مقامات چینی بخش دوم به چالش های سه گانه ژئواکونومیک، ژئوکالچر و ژئوپلیتیک که متوجه تحقق این دکترین است، پرداخته و نوع سوم این چالش ها را در بررسی خود محوریت می بخشد.

1. جایگاه سطح تحلیل در سیاست خارجی چین

یکی از موضوعات مهمی که در زمان تحلیل سیاست خارجی کشورها به صورت آشکار یا ضمنی به آن توجه می شود، موضوع « سطح تحلیل» (5) است. بر این اساس پژوهشگران سیاست خارجی در پژوهش های خود ممکن است برای یکی از مؤلفه های افراد تصمیم گیرنده، نهادهای تصمیم گیری، ساختار نظام بین الملل، احزاب و گروه های هم سود و مؤلفه های ملی تشکلی دهنده قدرت کشورها نقش محوری قائل شوند.
اگر از منظر سطح تحلیل خرد به موضوع توجه شود، می توان گفت که متغیرهای فردی و نقش گرایانه، بوروکراتیک و ملی در قالب سطح تحلیل خرد سیاست خارجی قرار می گیرند.
متغیرهای فردی به ارزش ها، باورها، ایدئولوژی، برداشت، ویژگی های فردی، تصورات و تجارب تصمیم گیرندگان و رهبران اشاره دارد. این متغیر در کنار متغیر نقش ( که بدان پرداخته خواهد شد) در سیاست خارجی کشورهایی همچون چین با نوع نظام سیاسی خاص حاکم بر آن، تأثیرگذاری بسیاری دارد.
به لحاظ ارزش ها و گرایشان ایدئولوژیک در دوران پس از جنگ سرد هر دو رهبر چین ( جیانگ زمین (6) و هو جین تائو (7) ) که از جمله اعضای ارشد حزب حاکم ( کمونیست) بوده اند، از زمان عضویت در این حزب مقامات و سمت های گوناگونی را کسب کرده اند. با وجود پذیرش اصول و مرام حزب کمونیسم، این اعتقاد وجود دارد که رهبران حزبی این کشور به ویژه از نسل دوم به بعد ( نسل دنگ شیائوپینگ) مسئله ایدئولوژی را واحد اولیت ندانسته و نوسازی و ارتقای جایگاه کشور را مهم تر و ارجح می دانند ( Lanteigne, 2009: 19).
با وجود پذیرش این اعتقاد که نسل های بعدی حزب کمونیسم در هیئت رهبران کشور نسبت به اسلاف خویش بیشتر علاقه مند به نوسازی و بهبود وضعیت چین در عرصه داخلی و بین المللی هستند، (8) محافظه کاری نیز به وجه مشخصه رفتاری آنها تبدیل می شود، زیرا حفظ شرایط رشد اقتصادی با ایجاد یک محیط امن و باثبات داخلی و بین المللی برای تضمین تداوم جریان توسعه، آنها را از مخاطره جویی در هر دو حوزه باز می دارد ( Lanteigne: 2009:19).
با اهمیت یافتن متغیر فردی در سیاست خارجی چین می توان اثرگذاری جیانگ زمین و هو جین تائو را بر سیاست خارجی به خوبی مشاهده کرد. جیانگ زمین به عنوان نخستین رئیس جمهور در نظام سیاسی چین پس از پایان دوران جنگ سرد، با اعتقاد به اینکه « سیاست خارجی باید در برگیرنده درک صحیح، تعامل صلح آمیز با موقعیت ها، فهم فرصت ها و بهترین استفاده از شرایط باشد» (Dreyer, 2008:18). برخلاف میراث مائو که بر تقابل غرب و شوروی تأکید داشت، خروج چین از وضعیت انزوا و تضمین رشد و پیشرفت این کشور را در گرو تعامل با بازیگران اصلی نظام بین الملل می دانست. از این رو وی بنا به ابتکار شخصی، دو راهبرد عمده در سیاست خارجی چین در دهه 1990 در پیش گرفت. اول طرح ایده « دیپلماسی قدرت های بزرگ» (9) که با جایگزین کردن آن با راهبرد انگلیسی « پنهان نمودن توانایی های چین و خرید زمان» (10) بر آن بود که، در حالی که چین در دهه 1990 میلادی به دلیل توانایی نسبی نظامی - سیاسی و اقتصادی خود هنوز یک قدرت بزرگ نبود، باید ایفای نقش خود را ضمن افزایش روابط با قدرت های بزرگ در منطقه آسیا - پاسیفیک به اجرا گذارد ( Lanteigne, 2009:c6).
دومین ابتکار شخصی جیانگ زمین در دوران رهبری وی عمدتاً ناشی از فضای حاکم بر نظام بین الملل ( پایان نظام دو قطبی و عدم جایگزینی نظام نوین با ویژگی های باثبات) و فرایندهای آن بود. طرح « مفهوم جدید امنیتی» (11) که براساس آن منافع مشترک و نه توانایی های نظامی، پیش شرطی برای امنیت بوده و روش اعتماد سازی متقابل، نه توازن و بازدارندگی نظامی ابزاری مهم برای تأمین امنیت است (Fang,2007:84)، در همین راستا قابل توصیف است.
این تصور وی از حوزه های راهبردی سیاست خارجی در طول دهه 1990 باعث شد تا تفاسیر متعددی از پیامدها و نتایج سیاست خارجی وی به عمل آید.
در حالی که برخی، ابتکارات سیاست خارجی وی را ستوده و آن را عامل بهبود موقعیت چین در دهه 1990 دانسته اند، برخی دیگر با اتخاذ منطق پیامد، معتقدند که سیاست های جیانگ علی رغم بعد نظری آن، در عمل با توفیق همراه نبوده است.
شکست مذاکرات پیوستن به سازمان تجارت جهانی در سال 1999، بحران در تنگه تایوان (96-1995)، تعارضات دیپلماتیک با امریکا و اجازه حضور لی تنگ هویی، (12) رئیس جمهور تایوان در امریکا در سال 1995 از جمله شواهد منتقدان سیاست خارجی وی در توصیف عدم کامیابی او می باشد ( Saich, 2004:77-79). با این حال نمی توان از نقش جیانگ در توسعه روابط منطقه ای، موفقیت چین در مدیریت مسائل و دفع انتقادات بین المللی از مسئله حقوق بشر چین در دهه 1990 به ویژه پس از حوادث میدان تباین آن من، اعاده صلح آمیز هنگ کنگ و ماکائو، مدیریت بحران مالی شرق آسیا در سال 1998-1997 و تفکیک کامل ایدئولوژی از سیاست غافل ماند.
همانند جیانگ زمین، هو جین تائو نیز از زمان تصدی ریاست جمهوری در سال 2003 بر کاهش نقش ایدئولوژی در سیاست خارجی تأکید خاصی داشت. چنان که بسیاری، حضور فعالانه چین در مذاکرات با کره شمالی ( علی رغم علقه های ایدئولوژیک با پیونگ یانگ) پیرامون بحران هسته ای شبه جزیره کره را در این راستا دانسته اند ( Saich, 2004). هو جین تائو بر خلاف مائو که غالباً با ایده انقلابی خود سیاست خارجی را بر محور کمک به جنبش های انقلابی کمونیستی در سایر کشورها می دید، عمدتاً به همگرایی سیاسی و اقتصادی با نظام بین الملل تأکید می کند.
هو جین تائو نیز همانند جیانگ زمین، با پیش زمینه ای علمی و تکنوکراتیک نخستین مأموریت های خود را در ذیل حزب کمونیست به عنوان ناظر حزبی در نواحی چون گازنو (13) و تبت (14) به انجام رساند و به دلیل حضور در نواحی دوردست، وی ضمن علاقه مندی به توجه برای مقابله با فقر و افزایش برابری اقتصادی در عرصه سیاست خارجی غالباً متوجه حمایت از ایده عدالت و انصاف در عرصه نظام مالی بین المللی و توجه به کمک های جهانی، همکاری و مشارکت در اقدامات پاسدار صلح است ( Lanteigne, 2009: c1). با وجود آنکه برخی سیاست های وی را بازتاب دوره جیانگ در حمایت از توسعه تجارت و بهره وری فزاینده از جهانی شدن، تعامل با وضع موجود بین المللی، ضرورت رشد و توسعه اقتصادی کشور و اعتراض به نوع ائتلاف های بین المللی با غرب می دانند، اما در حالی که جیانگ زمین بر ضرورت دیپلماسی کشورهای پیرامونی آسیایی و قدرت های بزرگ تأکید می نمود، دیپلماسی هو جین تائو با رویکردی بینامنطقه ای (15) به سایر مناطق از جمله اروپا، امریکای لاتین و افریقا نیز نگاهی خاص دارد ( Saich, 2004:6).
رهبران نسل سوم و چهارم چین ( جیانگ و هو) با پیش زمینه رشد و تربیت در دهه 1960 ( دوران آشوب و انقلاب فرهنگی و شکاف های چین- شوروی) عمدتاً ثبات را وجه مسلم دیدگاه های خود قرار داده و حفظ روابط دوستانه با کشورهای منطقه و مجاور و نیز مشارکت در سازمان های بین المللی را بسیار مهم تلقی می کنند ( Feng, 2007). علاوه بر آن هر دو رهبر، چین را به عنوان یک قدرت در حال ظهور در درون نام بین الملل دیده و لذا تفکر بین المللی آنها از چین، از یک قدرت میانه تعقیب کننده رویکرد مواجهه جویانه با نظام بین المللی به رویکرد دولتی تبدیل شده است که ضمن توجه به ثبات بین المللی، ارتقاء جایگاه خود را در شأن یک قدرت بزرگ تعقیب می کند.
در مجموع هو جین تائو با تأکید بر ضرورت پرهیز از نگاه رمانتیک به سیاست خارجی ( در انتقاد از دوره جیانگ)، ارائه رویکرد واقع بینانه، استفاده از قدرت چین در راستای اهداف خارجی چندوجهی، توجه به مفاهیم نوین امنیت، نظریه همسایه خوب و دکترین ظهور مسالمت آمیز (16)، سیاست خارجی مردم محور و دیپلماسی انرژی را مهم ترین رویکردهای خود در هدایت سیاست خارجی در نظر گرفته است (Lam, 2006:c5).

2. چین، « تصور تهدید» و دکترین ظهور مسالمت آمیز

سیاست خارجی جمهوری خلق چین از آغاز هزاره جدید میلادی به ویژه بعد از روی کار آمدن هو جین تائو به عنوان رئیس جمهور در سال 2003 میلادی دارای ابعاد متعدد و در عین حال پیچیده ای شده است. این حوزه سیاست گذاری علاوه بر وظیفه حفاظت از منافع ملی چین، در سطح جهانی پیرو اعلام دکترین « دیپلماسی پیرامونی» (17) و اعلام نظریه « همسایه خوب»، ناگزیر از توجه به روندها و تحولات منطقه ای و مدیریت الگوهای رفتاری در این حوزه شده است ( Lanteigne, 2009:109-110) و از آنجایی که اولویت اصلی - تضمین رشد اقتصادی - واجد جایگاهی ویژه بوده بنابراین، جهت گیری ها و راهبردهای سیاست خارجی به گونه ای ساماندهی شده است که در راستای بیشینه شدن نقش اقتصادی چین در منطقه و جهان، تعامل و همکاری با کشورهای همسایه مدنظر قرار گرفته و در عین حال تصورات منفی تکوین یافته در نزد نخبگان کشورهای منطقه فروکش کند ( Heberer & Schubert, 2009: (Clegg, 2009:29;9). بنابراین پاسخ گویی و مقابله با « تصور تهدید» از چین در نزد کشورهای منطقه از سوی مقامات پکن دارای جایگاهی ویژه است.

2-1. چین و تصور تهدید در سطح منطقه شرق آسیا

با وجود آنکه به نظر می رسید با پایان جنگ سرد بسیاری از مخاصمات در سطوح گوناگون منطقه ای و بین المللی در عمل، فلسفه وجودی خود را از دست داده و تنش ها کاسته شود، اما ذهنیت باقی مانده از نقش قدرت ها و تمایلات آنها همواره مسئله ای بوده که در بسترهای زمانی مختلف زمینه ساز نقش و موضع گیری های غیرهمکاری جویانه شده است.
با کاسته شدن از غلظت ایدئولوژی گرایی در سیاست خارجی چین به دنبال انجام اصلاحات داخلی و حاکم شدن رهبران عمل گرا بر حوزه های تصمیم گیری، این انتظار وجود داشت که به تدریج ذهنیت و تصورات نخبگان کشورهای همسایه چین تغییر کرده و در یک فرایند زمانی میان مدت، شرایط برای تقویت همکاری ها و تعاملات گسترده فراهم شود. اما این موضوع نه تنها محقق نشد، بلکه از سال های آغازین دهه 1990 به تدریح « تصور تهدید» در وضعیت نوین تکوین یافته و سایه خود را بر روابط پکن با کشورهای منطقه گستراند. این « تصور تهدید» که معلول عوامل ژئوپلیتیک، ریشه های ارزشی - تاریخی و زمینه های اقتصادی می باشد ( نک: Amador, 2010; mao, 2007). با نمونه های تاریخی متعددی قابل تأیید است:
- تلقی اندونزی از چین در برهه ای از زمان به عنوان تهدید جدی به ویژه پس از کودتای کمونیستی جاکارتا در سال 1965؛
- ابراز نگرانی مقامات ویتنام از حمایت چین از گروه های مخالف با توجه به عقبه حمایت این کشور از دولت خمرها و متعاقباً حمله به این کشور در اوایل سال 1979؛
- حمایت چین از دولت میانمار به ویژه پس از حوادث سال 2007 در سرکوب تظاهرات ضددولتی در این کشور ( Lanteigne, 2009).
جلوگیری از تقویت این « تصور تهدید» در نزد کشورهای منطقه همواره یکی از دغدغه های مهم سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد بوده و در همین راستا ارائه دکترین هایی همچون ظهور مسالمت آمیز به مثابه راهبردی در نظر گرفته می شود که در بلندمدت می تواند در ممانعت از این تصور و تشدید آن تأثیرگذار باشد.

2-2. تصور تهدید و دکترین ظهور مسالمت آمیز

تبدیل شدن رشد و توسعه اقتصادی به مهم ترین محور مشروعیت بخش نظام سیاسی حاکم در چین باعث تغییرات عمده ای در حوزه های تصمیم گیری به ویژه سیاست خارجی شد؛ از این رو تلاش برای تحقق پیش نیازهای این عامل مشروعیت زا هم واجد جایگاه مهمی در سیاست خارجی است. با این الزام، از آغاز دهه 1990 وجه اهتمامی مقامات چینی بر آن قرار گرفت تا محیط مساعد رشد و توسعه اقتصادی در سطوح سه گانه داخلی، منطقه ای و بین المللی را مهیا کنند. در سطح منطقه ای گرچه ارائه سیاست همسایه خوب از سوی جیانگ زمین نویدبخش حرکت به سوی همکاری با همسایگان و کاهش تنش ها بود، اما عدم توجه به این سیاست به مثابه یک راهبرد فعال و پویا از یک سو و معطوف شدن نگاه مقامات پکن در آن زمان در ذیل راهبرد دیپلماسی قدرت های بزرگ (18) به بسط روابط به کنش گران اصلی نظام باعث شد تا همچنان حوزه تصمیم گیری سیاست خارجی در مقابله جدی با « تصور تهدید» در سطح منطقه با خلاء مواجه باشد ( Lam, 2006: 159؛ Teng, 2007).
با این حال سال 2003 آغاز ارائه رویکردی جدید در سیاست خارجی پکن در قبال کشورهای منطقه بود. تصدی مقام ریاست جمهوری توسط هو جین تائو در این سال باعث شد تا نخست، مسئله ایدئولوژی با حساسیت کمتری دنبال شده یا دست کم نمود خارجی آن کم رنگ شود و دوم اینکه وی برخلاف جیانگ زمین روابط با قدرت های بزرگ را محور سیاست خارحی ندانسته و بهره گیری از تمامی ظرفیت های بین المللی از جمله سطح منطقه ای را مورد توجه قرار دهد. در همین راستا، با هدف ارائه پاسخی جدی و مدیریت یکپارچه جریان های ایجاد کننده چالش « تصور تهدید»، دکترین ظهور مسالمت آمیز با درون مایه های قوی منطقه ای در این زمان مطرح شد. این دکترین برای نخستین بار در سطح آکادمیک توسط گروهی از دانشگاهیان مؤسسه شانگهای مطرح و به طور رسمی در سال 2003 طی سفر هو به جنوب شرق آسیا اعلام شد ( Teng, 2007: 81; Lam, 2006:166).
این مفهوم با تضمین این واقعیت که چین هرگز به دنبال هژمونی نبوده و نخواهد بود، دارای یک بعد اقتصادی قدرتمند نیز می باشد. همان گونه که ژنگ بی جیانگ (19) می گوید: « ظهور مسالمت آمیز بر این امر دلالت دارد که چین باید به دنبال یک محیط جهانی مسالمت آمیز برای خود باشد و تلاش کند تا صلح جهانی را از طریق توسعه تضمین کند». بنا بر نظر وی، « چین با دوری از تلاش برای آسیب رساندن به سایر کشورها به دنبال کسب بیشترین دستاوردهاست» ( Cited in Lam, 2006:166). همچنین ون جیابائو (20) - نخست وزیر فعلی چین - در تشریح این دکترین در کنفرانس مطبوعاتی خود در سال 2004 در کنگره ملی خلق بیان داشت که « ظهور چین اساساً متعلق به نیروهای درونی کشور و مطابق با فلسفه استقلال و ظهور جدید است». وی بر آن است که « ظهور چین نیازمند تلاش حداقل هفت نسل متفاوت است و در این راه ما جلوی سایر مردمان را نخواهیم گرفت». در سخنرانی دیگری نیز در سال 2005 در دانشگاه هارواد، وی ابراز داشت که کشورش آرمان کنفوسیوسی « در نظر گرفتن صلح به مثابه والاترین آرمان» (21) را رعایت می کند. ( Cited in Lam, 2006:166).
مجموعه این دعاوی متفکران و سیاستمداران چین پیرامون تأکید بر مسالمت آمیز بودن ظهور چین نه تنها به حوزه سخنرانی و مباحث فکری - نظری محدود نشد بلکه کاهش « تصور تهدید». در حوزه های موضوعی به طور جدی در دستور کار مقامات پکن قرار گرفت.
به لحاظ سیاسی، این دکترین بیانگر آن است که چین در مسیر توسعه خویش هرگز نه به دنبال به چالش کشیدن و جایگزینی قدرت های بزرگ جهانی و منطقه ای است و نه آنکه قصد مواجهه جویی سیاسی را درسر دارد ( 85: 2007 ,Teng). نمود عینی این وضعیت در دوره صدارت هو و نخست وزیری ون جیابائو، کاهش تأکید بر منازعات حاکمیتی و اختلافات مرزی و تمرکز بیشتر بر توسعه منافع مشترک بوده است؛ به طوری که پکن در اواخر سال 2003 پیمان عدم تجاوز با آسه آن را به امضاء رساند که براساس آن به جای منازعه، بر نیل به منافع مشترک تأکید شد.
علاوه بر آن، فرماندهان ارتش آزادی بخش خلق (22) با هدف نشان دادن حسن نیت در عرضه نظامی به ویژه در حوزه آسیا - اقیانوس آرام، ضمن پافشاری بر دفاعی بودن رویکرد نظامی چین، بر همکاری در این حوزه تأکید کردند؛ چنان که ژنرال کائو گانگ چوان (23) در سفر خود به جنوب شرق آسیا بیان داشت که « چین در مسیری که برخی قدرت های بزرگ گام نهادند، حرکت نخواهد کرد و هیچ گاه با ظهور قدرت به سمت توسعه طلبی متمایل نخواهد شد» (Lam, op.cit: 167-9).
به لحاظ اقتصادی، ظهور مسالمت آمیز، نشانگر این نکته است که چین سرمایه، فناوری و منابع را از طریق ابزارهای صلح آمیز به دست خواهد آورد و از این رو اقتصاد خویش را از رهگذر توسعه طلبی یا مسیرهای مشابه آن بسط نخواهد داد. در سطحی عمل گرایانه تر، نظریه پردازان چینی میان گسترش سریع اقتصادی در ده سال گذشته و صعود ژاپن و چهار اژدهای آسیایی ( کره جنوبی، سنگاپور، تایوان و هنگ کنگ) از دهه 1970 به بعد تمایز قائل می شوند. ادعای آنها بر این محور استوار است که در حالی که معجزه اقتصادی ژاپن و چهار اژدها غالباً بر محور صادرات فراوان و بیش از اندازه بوده، رشد چین را نمی توان صرفاً با فروش خارجی کالاها و خدمات مرتبط دانست، بلکه با مصرف داخلی گسترده و سرمایه گذاری خارجی نیز ارتباط می یابد. از آن مهم تر، چین درهای خود را به سوی واردات، به ویژه از سوی کشورهای ضعیف منطقه بازگذاشت. افزون بر این، وضعیت ادغام کنندگی چین در بخش کالا به ویژه در شرق این کشور به شرکت های صنعتی همسایگان نظیر ژاپن و کره جنوبی اجازه داده است تا از مزیت کارگر ارزان و زمین برای تولید کالاهایی با ارزش افزوده بالا برای صادرات به سایر نقاط جهان استفاده کنند. چین همچنین در برقراری روابط همکاری جویانه اقتصادی با همسایگان خود از طریق برداشتن گام های مستحکم، نظیر موافقت نامه های تجارت آزاد (24) با مجموعه آسه آن و تک تک کشورهای عضو آن موفق بوده است. در مورد کشورهای ضعیف تر نیز به ویژه در جنوب غرب چین نظیر کامبوج، لائوس، میانمار و ویتنام، پکن از سال 2004 با اجرای طرحی مشابه طرح مارشال به سرمایه گذاری در زیرساخت های این کشورها مبادرت کرده است ( Lam, 2006: 198؛ Zhou, 2010:139). بنابراین، پکن با این مقولات می تواند مدعی شود که دکترین « ظهور مسالمت آمیز» به بهبود وضعیت کشورهای آسیایی منجر شده است.
دکترین ظهور مسالمت آمیز علی رغم آنکه تمرکز خود را بر توسعه و پیشرفت چین به دور از تنش می گذارد، در واقع پیامی است روشن برای سایر کنش گران بین المللی؛ این پیام حاوی این محتواست که از نظر پکن اولاً توسعه مبنای اصلی سیاست گذاری است و ثانیاً این مبنای توسعه در شرایط صلح آمیزی میسر می شود که چین خواهان آن است. با این حال، نکته ای که نمی توان از آن غافل ماند این است که گرچه دکترین ظهور مسالمت آمیز در ابعاد چندگانه اقتصادی و سیاسی به دنبال تضمین محیط جذاب منطقه ای و دفع « تصور تهدید» در نزد نخبگان کشورهای همسایه است، اما شرایط تحقق آن در گیرودار چالش های مختلف ژدوکالچر، ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک در سایه ای از ابهام باقی مانده است؛ چالش هایی که می تواند در آینده، منبع بالقوه ای از محرک ها برای تقویت « تصور تهدید» از چین باشد.


پی‌نوشت‌ها:

1. People s Republic of China(PRC).
2. Emerging Powers.
3. ده کشور عضو آسه آن عبارتند از: مالزی، اندونزی، فیلیپین، میانمار، ویتنام، تایلند، کامبوج، لائوس، برونئی و سنگاپور.
4. Peaceful Rise.
5. Levels of Analysis.
6. Jiang Zemin.
7. Hu Jintao.
8. در تقسیم بندی از نسل رهبران کمونیست چین از مائو زدونگ به عنوان رهبر نسل اول، دنگ شیائوپینگ به عنوان رهبر نسل دوم، جیانگ زمین رهبر نسل سوم و هو جین تائو رهبر نسل چهارم نام برده می شود.
9. Great Powers Diplomacy ( Daguo Zhaulue).
10. Hiding China's Capabilities and Biding Its Time.
11. New Security Concept.
12. Li Tung Hui.
13. Gaznu.
14. Tibet.
15. Cross-Regional Diplomacy.
16. Theory of Good Neighborliness and "Peaceful rise" Doctrine.
17. Peripheral Diplomacy.
18. Great Powers Diplomacy.
19. Zheng Bijiang.
20. Wen Jiabao.
21. Taking Peace as a Highest Ideal(yiheweigui).
22. People Liberation Army(PLA).
23. Cao Gangchuan.
24. Free Trade Agreements.

منبع مقاله:
فصلنامه روابط خارجی، سال چهارم، شماره دوم، تابستان 1391